- سیه زبان (یَهْ زَ)
سیاه زبان. بدزبان. عیبگو، کسی که دعای بد او اثر کند. (غیاث اللغات). شخصی که زیر زبانش سخت سیاه باشد و نفرین او تأثیر داشته باشد و او را سق سیاه نیز گویند. (آنندراج) :
پیک بشارتی شد و اشک سفید پی
سهم سعادت آمده آه سیه زبان.
میرالهی (از آنندراج).
- سیه شدن زبان، از کار افتادن زبان به سبب پر گفتن. (آنندراج) :
فقیه اگرچه سیه شد زبانش از تکرار
نیافت مسئله چون کلک تنگ شق ز کتاب.
طغرا (از آنندراج).
، سق سیاه شدن:
حذر از تیره روزی باید ای اهل سخن کردن
زبان چون شد سیه ویران کند شهری بنفرینی.
محسن تأثیر (از آنندراج).
رجوع به سیاه زبان شود
پیک بشارتی شد و اشک سفید پی
سهم سعادت آمده آه سیه زبان.
میرالهی (از آنندراج).
- سیه شدن زبان، از کار افتادن زبان به سبب پر گفتن. (آنندراج) :
فقیه اگرچه سیه شد زبانش از تکرار
نیافت مسئله چون کلک تنگ شق ز کتاب.
طغرا (از آنندراج).
، سق سیاه شدن:
حذر از تیره روزی باید ای اهل سخن کردن
زبان چون شد سیه ویران کند شهری بنفرینی.
محسن تأثیر (از آنندراج).
رجوع به سیاه زبان شود
